جدول جو
جدول جو

معنی درین سو - جستجوی لغت در جدول جو

درین سو
(دَ)
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه، با 410 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درون سو
تصویر درون سو
سمت درونی چیزی، طرف درون چیزی یا جایی، جهت داخلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برون سو
تصویر برون سو
طرف بیرون چیزی، جهت خارجی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
مخفف از این سو. از این جهت. از این طرف:
ازین سو و زان سو پرستندگان
پس پشت و پیش اندرون بندگان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ شَ / شُو)
مدخل. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جانب انسی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سوی درون. درون سو. جانب انسی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به درونسو شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان، سکنۀ آن 100 تن، آب از چشمه سار، 8 باب دکان و قهوه خانه سر راه دارد، راه آن ماشین رو، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان، سکنۀ آن 597 تن، آب از چشمه و چاه، راه آن ماشین رو، صنایع دستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان، سکنۀ آن 303 تن، آب از قنات، راه آن ماشین رو، صنایع دستی زنان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اینطرف و این کنار، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان. واقع در 65هزارگزی باختر راور و 13هزارگزی راه فرعی راور به کرمان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سوی درون. سمت داخل. جانب داخلی. مقابل برونسو. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه
از درونسو تیرگی داری و بیرونسو صفا.
خاقانی.
تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدان.
خاقانی.
یار از برون پرده بیداربخت بردر
خاقانی ازدرونسو همخوابۀ خیالش.
خاقانی.
اگر نه دشمن خویشی چه می باید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
ز گور نفس اگر بررست خار الحمد ﷲگو
برونسو خار دیدستی درونسو بین گلستانش.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
زنان مانند ریحان سفالند
درونسو خبث و بیرونسو جمالند.
نظامی.
از درونسو آشنا و از برون بیگانه وش
این چنین زیباروش کم می بود اندر جهان.
(انیس الطالبین نسخۀ خطی ص 43)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درونسو
تصویر درونسو
سوی درون، جانب، داخلی
فرهنگ لغت هوشیار
طحال گوسفند و گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
با سرین و ماتحت خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی